شاعرانه ها

شاعرانه هایی از جنس تنهایی

شاعرانه ها

شاعرانه هایی از جنس تنهایی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

کودکی من سلام!

چندسالی است از هم دور مانده ایم,

اما من همچنان یادت هستم

تو چطور؟یاد من هستی؟

با خود میگویی کجاست آن کودک سر به هوا؟

می پرسی از خود که آن بچه بازیگوش چه شد؟

من همیشه میگویم یادت بخیر... وقتی تو بودی خیلی چیزها فرق داشت,

کودکی من!

یادت هست بازی گرگم به هوا را؟

قایم باشک را چطور؟

الان هم بازی میکنیم 

اما با قوانین جدید 

اسمش هم شده زندگی,دیگر لذت گذشته را ندارند.

یادت هست وقتی غریبه ایی به من میگفت:خوبی کوچولو؟من می دودیم و پشت چادر گل گلی مادرم پنهان میشدم؟

کودکی من!

یادت هست دوستانم را؟

خنده های از ته دل و راست راستکی

قهر های دم به دم 

لفظ "قهر قهر تا قیامت" را چطور؟

قیامتی که چند دقیقه نهایت چند ساعت بود

دل کوچکمان تاب نمی آورد و باز به سراغ هم میرفتیم

کل آرزویمان این بود که بزرگ شویم و با خودکار بنویسیم

راستی!!! یاد گرفتم بند کفشهایم را خودم ببندم

موقع ناهار هم دیگر غذایم نمیریزد روی سفره

ساعت ها را هم یاد گرفتم بخوانم 

میبینی کودکی عزیزم؟همه چیز فرق کرده

اما من هنوزم تو را دوست دارم

همه چیز را مانند آن زمان که با هم بودیم میخواهم

کودکی عزیزم!

دلم برایت تنگ شده... میخواهم داشته باشمت حتی شده برای یک روز

قول میدهی برگردی پیشم؟

اگر برگردی سرت را میگذارم روی پاهایم

و برایت بهترین لالایی دنیا را میخوانم تا برای همیشه خوابت کنم

تا مبادا ترکم کنی 

کودکی من!!!   

دوستت دارم


اسماعیل مقیمی