به نفسهای دقایق سوگند به مسیر گذر آب روان و به سرسبزی باغات بهار به نوای خوش آواز هزار
به کواکب سوگند به رقص نور در آیینه آب و به بازیگری شعله شمع در هیاهوی نسیم گذران به صدای ترک برگ خزان و به عصیانگری باد وزان و به نجوای شبانه سوگند و به آن قطره اشک
که چکید از سر دل تنگی ها و به زیبایی نامت سوگند و به آن لحظه که میخوانم تو را یادت هرگز نکند ترک دل تنگ مرا
『اسماعیل مقیمی』
قراره اینجا از خودم بنویسم از شعرهام از شعربازی های خودم و خواهرم و ....